دو قدمی

یکی از نتایج بررسی های شبانه روزی کودک درونم:

آدمها از دور همگی ایده آلن: خوش اخلاق، خوش برخورد، با ادب، صلح جو، خوشگل و خوشتیب و الی آخر یعنی دقیقاً همان تصوری که از قدیسان تو ذهن و ناخودآگاه وجود داره.

وقتی که همون آدمها به دوقدمی می رسن، یک کلام رذل می شن.

اما کشف جدید کودک درونم می شه مربوط به موقعی که چنتا از عکسای خیلی- خیلیییی- بزرگ شده "حشرات در دوقمی چندش آور" رو دید. ایشون شک کردن که شاید آدم ها هم از نمای خیلیییی نزدیک همینطور باشن- ینی رذل نباشن!-.

این فرضیه بنا به عادتی که آدمها دارن -ینی رسیدن از فرضیه به حکم کلی با استدلال های از نوع دو قدمی- منجر به این نتیجه شد که: آدمها از نمای خیلیییی نزدیک خیلی هم ناز و خواستنی اند- لابد عین کرک و پشم حشرات!- فقط به این دلیل که در نمای خیلی نزدیک حقارت اون ها هم قابل مشاهده می شه. البته هنوز نتونسته فرق کرک و پشم رو تشخیص بده برای همون مونده که حقارت متناظر با کرکه یا پشم.

91/1/25

تصمیم گرفتن رابطه ای مستقیم با احمق شدن دارد.


از آن رو مصدر شدن – و نه بودن- را به کار می برم که هر فردی درجه ای از حماقت را بسته به شرایط لحظه ای دارد. برخی تصور می کنند بین انسان های احمق و غیر احمق مرزی وجود دارد، غافل از آنکه نخست خود این تصور نوعی حماقت است -اگر بلاهت نباشد- و دوم اینکه پذیرش "احمق شدن" برایشان دشوار است.


باری در این لحظات، سخت منتظر آمدن موجی از حماقت ام که خیلی وقت است سراغم نیامده تا بتوانم تمام معادلات را حل(!) کنم، سرخوش و خجسته بروم پی زندگیم.