پشت سرم را می نگرم:
چراغ های سبز
چراغ های قرمز
روبرویم را:
تنها در رویاهایم
جاده ها بدون چراغند
و بی تقاطع
سینه آسمان را می شکافند.
پشت سرم را می نگرم؛چراغ های سبز... قرمز... زردروبروی را می نگرم؛چراغ های قرمز... زرد... سبزو تنها در رویاهایمتقاطع ها بی چراغ اندو بی توقف و آسوده، مسیرها را می پیمایم...و چیزی ته ذهنم میخواند:لعنت به چراغ سبزلعنت به چراغ سرخ...
وقتی می نوشتمش همهش به این فکر میکردم که بلاخره کی میاد این شعر قمیشی رو می نویسه :)
عالیه. احسنت...
ممنون :)
پشت سرم را می نگرم؛
چراغ های سبز... قرمز... زرد
روبروی را می نگرم؛
چراغ های قرمز... زرد... سبز
و تنها در رویاهایم
تقاطع ها بی چراغ اند
و بی توقف و آسوده، مسیرها را می پیمایم...
و چیزی ته ذهنم میخواند:
لعنت به چراغ سبز
لعنت به چراغ سرخ...
وقتی می نوشتمش همهش به این فکر میکردم که بلاخره کی میاد این شعر قمیشی رو می نویسه :)
عالیه. احسنت...
ممنون :)