بالاخره کسی رو دوست داشته باشیم یا نه؟ اگه داشته باشیم که نباید بگیم، چون ترسناک میشیم! بعد خب اگه اون بنده خدا هم این رو شنیده باشه، هیچ وقت به ما نمیگه که مبادا ترسناک بشه! بعد ما باید از خودمون بترسیم! اصلا چه پیچیده شدها
ولی در کل خوب و جالب بود!
والا نمیدونم خودمم! بله، دوست داشتن از اون لحاظ ترسناکه که رفتارهای اون شخص رو غیر قابل پیش بینی میکنه. من که نگفتم ترسناک بودن چیز بدیه! شخصاً بعضی موقع ها از چیزای ترسناک خوشم میاد! البته جنس ترسش مهمه. یه ترس از نوع ارعابه، از این بدم میاد. منتها ترس دوس داشتن از این قسم نیست :)
ینی خط اخر محشر بود.... ولینکته اش اینه که خیلی سخت هست تشخیص نوع سکوت آدم ها کاشکی معنی سکوت ها رو میشد فهمید
بله همینجور که می فرمایید هست. منتها شما میتوانید! :دی
مهدیه
سهشنبه 17 خردادماه سال 1390 ساعت 03:02 ب.ظ
آقا اجازه؟ ما گشتیم اونایی رو که نمی گفتن پیدا کردیم و اعتراف گرفتیم. حالا در مرحله بعد باید چیکار کنیم؟ بدیم از بالای دروازه شهر هفت بار حلق آویزشون کنن یا سرشون رو بذارن زیر گیوتین یا زنده تو آتیش بسوزونن یا که چی؟
بابا دم شما گرم چه سرچ سریعی! خوبه اعتراف به دوستی کردن، اگه اعتراف به خصومت کرده بودن چی کارشون میکردی پس!؟؟؟ راستشو بخوای من هنوز به مرحله بعدش فک نکردم ینی به نتیجه رسیدم یه پست میذارم :دی
مشتاق
چهارشنبه 18 خردادماه سال 1390 ساعت 12:03 ب.ظ
مهدیه جان یه کم توضیح بده تا یاد بگیرم چجوری اعتراف بگیرم :))) فکر کنم یه کم خطرناک باشه ها :)) البته کرکر خنده میشه!! نظرت چیه میل بزنم بپرسم از دور و بریهام؟؟؟ اصن برم یه تابلوی wanted بزنم روی درو دیوار . بگم دارم دنبال کسی میگردم که دوستم داره اما من خبر ندارم .....چه توهمی :)))))))))))))))))
حالا تو مشخره کن! ببین کی دارم بهت میگم! وقتی پیداش نکردی و از خودت خوف کردی میفهمی چی میگم :دی
مشتاق
چهارشنبه 18 خردادماه سال 1390 ساعت 03:41 ب.ظ
وای ینی الان نیشم تا بناگووووووش بازه :))) بوگو بوگو چی کار کنم؟؟ چجوری اعتراف بگیرم؟؟ :)))))))))))))
فک کنم مهدیه هم همینو پرسیده بود. من چه بدونم! من فقط مسئله رو بیان کردم! :دی مردم چه توقعا دارن! واه واه واه !!!
مشتاق
چهارشنبه 18 خردادماه سال 1390 ساعت 08:32 ب.ظ
اخه ببین آدم یا یه چیزی میگه یا نمیگه :)) وقتی توی وبلاگت گفتی باید پاش وایسی و راه حل بدی :)) ضمنا مهدیه سوالش در مورد مرحله ی بعد از اعتراف گیری بود. من توی همین مرحله هم مث آهو در برف گیر کردم!!!
اصن الان چون هنگ کردم جهت ماجرا رو عوض میکنم: تمام اونایی که نمیگن ُخودشون مث بچه ی ادم بیان بگن !!! اصن به من چه دنبالشون بگردم!! اصن کی گفته اگه پیداشون نکردم باید از خودم بترسم؟؟؟ اصن مشکل خودشونه که لال بودن !!!
ببین گودو حال کردی؟؟ کل نوشته ات رفت زیر سوال :))))))
کی گفته هر کس سئوال مطرح کرد باید خوشم جوابشو بده؟؟
برای این که هر کی تو زندگیش یه نفرم پیدا نشده که دوسش داشته باشه باید درصد خیلی زیادی این احتمالو بده که ایراد از خودشه!
مهدیه
چهارشنبه 18 خردادماه سال 1390 ساعت 08:55 ب.ظ
یعنی چی که به مرحله بعدش فکر نکردین؟ اینو اول می گفتین. نه که ما رو بفرستین به انواع لطایف الحیل پیداشون کنیم بعدش بگین نمی دونم مرحله بعد چیه. آقا اصلن این چه وضعیه؟ حالا با اینا که موندن رو دستمون چی کار کنیم آخه؟
سوال خوبی رو مطرح کردی جانم! روشی که من پیشنهاد می کنم استفاده نامحسوس از تعدادی عوامل نفوذیه. ولی تا عمو مسلم تکلیف مراحل بعدی رو روشن نکرده ازش استفاده نکن.
بعد الان که دوباره به این سر زدم، نمیدونم چرا، اما یهو یاد یه یادداشت قدیمی م افتادم، یه یادداشتی که از ترس هام گفته بودم... یه جاهایی ش، خیلی هم بی ربط به این یادداشت نیست، اگه دوست داشتید بخونید، لینکش رو گذاشتم تو آدرس وبلاگ
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
اینطوری که همش باید ترسید! آقا این چه وضعیه؟ چه زندگی ایه؟
تنها راهش اینه که بگردی و اونایی که نمیگن رو پیدا کنی. شروع کن پس! موفق باشی! :دی
لایک به خط اخر ..خیلی قشنگ بود
یکی میگفت اصن از یه سنی به بعد مجرد موندن مایه ترس خود ادمه .. با همین استدلال خط اخر البته این حرفو میزد
دقت کردی از نیلوفر دو نقطه به علامت نقل قول تغییر هویت دادی :دی
شماها که پروژه داشتین منو به اسپیس شدن هدایت کنید مقاومت کردم
چه شکلکای با مزه ای :دی
هیچی شکلک پارسی بلاگ نمیشه. خصوصاً اون بی تربیته که زبونشو قد لواشکای درکه میندازه بیرون!
بالاخره کسی رو دوست داشته باشیم یا نه؟
اگه داشته باشیم که نباید بگیم، چون ترسناک میشیم!
بعد خب اگه اون بنده خدا هم این رو شنیده باشه، هیچ وقت به ما نمیگه که مبادا ترسناک بشه!
بعد ما باید از خودمون بترسیم!
اصلا چه پیچیده شدها
ولی در کل خوب و جالب بود!
والا نمیدونم خودمم!
بله، دوست داشتن از اون لحاظ ترسناکه که رفتارهای اون شخص رو غیر قابل پیش بینی میکنه.
من که نگفتم ترسناک بودن چیز بدیه! شخصاً بعضی موقع ها از چیزای ترسناک خوشم میاد! البته جنس ترسش مهمه. یه ترس از نوع ارعابه، از این بدم میاد. منتها ترس دوس داشتن از این قسم نیست :)
ینی خط اخر محشر بود....
ولینکته اش اینه که خیلی سخت هست تشخیص نوع سکوت آدم ها
کاشکی معنی سکوت ها رو میشد فهمید
بله همینجور که می فرمایید هست. منتها شما میتوانید! :دی
آقا اجازه؟ ما گشتیم اونایی رو که نمی گفتن پیدا کردیم و اعتراف گرفتیم. حالا در مرحله بعد باید چیکار کنیم؟ بدیم از بالای دروازه شهر هفت بار حلق آویزشون کنن یا سرشون رو بذارن زیر گیوتین یا زنده تو آتیش بسوزونن یا که چی؟
بابا دم شما گرم چه سرچ سریعی!
خوبه اعتراف به دوستی کردن، اگه اعتراف به خصومت کرده بودن چی کارشون میکردی پس!؟؟؟
راستشو بخوای من هنوز به مرحله بعدش فک نکردم ینی به نتیجه رسیدم یه پست میذارم :دی
مهدیه جان یه کم توضیح بده تا یاد بگیرم چجوری اعتراف بگیرم :))) فکر کنم یه کم خطرناک باشه ها :)) البته کرکر خنده میشه!!
نظرت چیه میل بزنم بپرسم از دور و بریهام؟؟؟
اصن برم یه تابلوی
wanted
بزنم روی درو دیوار . بگم دارم دنبال کسی میگردم که دوستم داره اما من خبر ندارم .....چه توهمی :)))))))))))))))))
حالا تو مشخره کن!
ببین کی دارم بهت میگم!
وقتی پیداش نکردی و از خودت خوف کردی میفهمی چی میگم :دی
وای ینی الان نیشم تا بناگووووووش بازه :)))
بوگو بوگو چی کار کنم؟؟ چجوری اعتراف بگیرم؟؟
:)))))))))))))
فک کنم مهدیه هم همینو پرسیده بود. من چه بدونم!
من فقط مسئله رو بیان کردم! :دی
مردم چه توقعا دارن! واه واه واه !!!
اخه ببین آدم یا یه چیزی میگه یا نمیگه :)) وقتی توی وبلاگت گفتی باید پاش وایسی و راه حل بدی :))
ضمنا مهدیه سوالش در مورد مرحله ی بعد از اعتراف گیری بود. من توی همین مرحله هم مث آهو در برف گیر کردم!!!
اصن الان چون هنگ کردم جهت ماجرا رو عوض میکنم:
تمام اونایی که نمیگن ُخودشون مث بچه ی ادم بیان بگن !!! اصن به من چه دنبالشون بگردم!! اصن کی گفته اگه پیداشون نکردم باید از خودم بترسم؟؟؟ اصن مشکل خودشونه که لال بودن !!!
ببین گودو حال کردی؟؟ کل نوشته ات رفت زیر سوال :))))))
کی گفته هر کس سئوال مطرح کرد باید خوشم جوابشو بده؟؟
برای این که هر کی تو زندگیش یه نفرم پیدا نشده که دوسش داشته باشه باید درصد خیلی زیادی این احتمالو بده که ایراد از خودشه!
یعنی چی که به مرحله بعدش فکر نکردین؟ اینو اول می گفتین. نه که ما رو بفرستین به انواع لطایف الحیل پیداشون کنیم بعدش بگین نمی دونم مرحله بعد چیه. آقا اصلن این چه وضعیه؟ حالا با اینا که موندن رو دستمون چی کار کنیم آخه؟
ارجاع با پاسخ به مشتاق :دی
سوال خوبی رو مطرح کردی جانم! روشی که من پیشنهاد می کنم استفاده نامحسوس از تعدادی عوامل نفوذیه. ولی تا عمو مسلم تکلیف مراحل بعدی رو روشن نکرده ازش استفاده نکن.
این عمو مسلم اگه خودش بلد بود الان اینجا نبود....شرم حضور از گفتن جزییات منظورم :)))
مهدیه جان بیا بریم دنبال زندگیمون مادر :)))
کامنتا رو :))))))))))
بعد الان که دوباره به این سر زدم، نمیدونم چرا، اما یهو یاد یه یادداشت قدیمی م افتادم، یه یادداشتی که از ترس هام گفته بودم...
یه جاهایی ش، خیلی هم بی ربط به این یادداشت نیست، اگه دوست داشتید بخونید، لینکش رو گذاشتم تو آدرس وبلاگ